" تولــّدی دیگـر"
از
فروغ فرّخـزاد
For the English Version please click here
طرح، خط، عکس و نوشتۀ
پروانه فرید
ترجمۀ ت. خ.
با بازنویسیهایی از نویسنده
© حقوق نشر این اثر متعلق به آتلیه پاپیون میباشد آپریل 2007
دانشگاه وینچستر
www.latelierpapillon.co.uk
Parvaneh.Farid@winchester.ac.uk
papillon@latelierpapillon.co.uk
برای تماشای فیلم "تولدّی دیگر" لطفاً روی لینک های زیر کلیک کنید
2- "Another Birth"video work in English (full colour)
3- "Another Birth", video work in English (tinted colour)
"بعد از آشنایی با پروژۀ (تولّدی دیگر) پروانه فرید، برآن شدم تا به درجۀ مهارت هنری و حرفه یی او اشاره یی کنم. باید خاطر نشان کرد که گذشته از زیبایی صوری این کار، انجام یک تحقیق فرهنگی که بر پایه ی هنر های تجسمی و نمایشی بنا شده و منجر به پیدایش کاری چنین اسنثنایی و والا میشود درخور اهمیت بسیار است.
این مقوله، بخصوص از این زاویه قابل توجه است که پروانه در آفرینش این اثر، ترسیمگر همآهنگی ارزشهای ارسطویی خاصی میشود که بر مبنای کنشها و واکنشهای میانفرهنگی عقیدتی و عرفانی او بنا شده اند.
جای تأسف خواهد بود، اگر این پروژه که به زعم پروانه – به فرآورد نامشروعی میماند از بر خورد ذهنیت خاص او با فرهنگ جوامع پرورنده و میزبانش- بعنوان یک نمونۀ والای هنری/تحقیقی مطرح نگردد."
( گفتار)
اين مقاله تحليلي است بر ”تولدي ديگر” اثر شاعره معاصر فروغ فرخزاد ( 67-1935) كه در آن سعي شده به بينندگان اين مجومعه ی مصوّر و كارساخت ويدئويي که بر اساس این شعر تنظیم شده كمك شود تا مراحل ذهنی را که سازنده ی این تصاویر(پروانه فرید 2003-08) پیموده و روشي را كه در ايجاد و ارائه اين پروژه به كار گرفته بهتر دنبال كنند.
در سالهاي آغازين جواني به اشعار اين نماد با ارزش و قابل ستايش تاريخ شاعران زن ايراني علاقهمند شدم، که يكي از دلايل بيشمار آنرا سهولت در پي گيري الگوي ذهنی و سورئاليستي افكار فروغ میتوانم عنوان کنم. البته تجربه ی نوعي هيجان را که گهگاه در اثر این گرایش فرهنگی به عنوان پاداش دست میداد نباید نادیده گرفت.
به تدريج كه با كارهاي فروغ بيشتر آشنا مي شدم ، حس همگوني بيشتري را با او در خود احساس مي كردم و نوعي احساس شيفتگي نسبت به مباني نوینی را كه او به كار مي برد تا زبان احساس و شعرش را به جامعه ی خود بشناساند در من رشد میكرد.
"تولدي ديگر" يكي از آثار او بود كه مدّتها ذهن مرا به خود معطوف كرده بود. این شعر به رؤياگونهاي مینمود كه توانايي فوقالعادهاي براي خلق تصاوير در ذهن داشت، تصاویری که نمایانگر صحنه هایی جادویی در مقابل چشم سوم میشد. به عنوان يك هنرمند، نمي توانستم شعر او را دريابم و بدون هيچ پاسخي آنرا رها سازم. به مرور زمان متقاعد شدم كه بايد به سهم خود دريافتهاي ذهنیم از اين شعر را به صورت عكس، فيلم، خوش نويسي و یا مجموعه یی از هر سه بیان کنم.
در حین انجام این کار دريافتم که با به واقعیت گیری ذهنیت انتزاعی فروغ و نحوه ی بیان دور از ذهن او در این شعر میتوان به تصاويری گویا و پر احساس دست یافت که با معیارهای هنر تصویری غرب میتوان آنها را سوریال(Surreal)و یا "واقعیتی فرامرز واقعیت ها" نامید.
پس با این اندیشه شروع به خلق تصاویر ذهنی خود از شعر "تولدّی دیگر" در قالب عکس و طراحی خط کردم، که در نهایت به تجزیه و تحليل ذهنیتم در راستاي اين شعر انجامید. آنگاه بود كه فضاهاي رازگونه یی را پيرامون عبارات این شعر كشف كردم و به فراسوهای نوینی ره يافتم، راههاي ناشناختهیي در مقابلم گشوده شد و اندیشه های گنگی که بخود شکل یقین میگرفت به سراغم آمد. بدينگونه بر اين باور شدم كه آرمان فروغ ”که ترا در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد” میتواند در ذهن من هم شكل حقیقت به خود گيرد.
در سرآغاز این شعر دیده میشود که فروغ با به كارگيري قالب های تازه ی شعری و نیز پشتبانی ميراث غني و اثيري اشعار عرفانی پيشنيانش، به بيان احساسات خود در مورد غرايز جنسی و جنبههاي روحاني در يك محتوا پرداخته. او بسيار بر جنبههاي شهودي شعر خود تكيه كرده و ساختارهای قالب شعرش برای او اين امكان را فراهم ساخته تا با بي پروايي به خيالپردازی روی کند، با شجاعت به بیان احساساتش دست آویزد و با جسارت به شکل بخشیدن به ابیات گاه انتزاعي و گاه بكر خود پردازد. این روش ذهنی و گویایی فروغ را شاید بتوان در قالب اندیشه ی "گوچ" -Gooch- جستجو کرد و اشاره ی او به ماهیت و موقعیت: " درونگرايي، احساسات شخصی، عواطف، اعجاز، درگيريهاي ذهنی، عقیده، دانستن از طریق معیارهای غیر مرسوم و یا دانستن آنچه که در حیطه ی دانش اندوزی قشری نمیگنجد"
بخش نخست
I
دنياي غرب در پي جنبشهاي فزاينده در قرن 21، بر آن شد كه شكاف عميقي كه در فرهنگ سخت عقلاني موجود ايجاد شده بود (Rationalist) را بهبود بخشد.
گوج معتقد است كه اين شكاف تنها در اصطلاحات موجود در دو سيستم فكري است و گرنه اين دو سيستم مي تواند به طور همزمان در شخصيت انساني ظاهر شود.
دنياي غرب در پي جنبشهاي فزاينده در قرن 21، سعی دارد كه شكاف عميقي كه در فرهنگ سخت عقلاني موجود ايجاد شده است (Rationalist)را بهبود بخشد.
گوچ این شکاف را وجود دو سیستم تفکری بیان میکند که همزمان در شخصیت انسان وجود دارد. (بویس-تیلمن 2005، ص 8 )
ويژگيهاي سيستم اوّل (A) عبارت است از :
1- انتظار حصول نتيجه ی عینی از كار
2- برون گرايي
3- منطق غير فردي
4- تفكر و تعقل
5- تفكيك
6- تعلق به آن بخش از دانش كه بر پايه اثبات و شواهد علمي استوار است.
ويژگيهاي سيستم دوّم(B) عبارت است از:
1- اصالت وجود
2- درونگرايي
3- آگاهی از احساسات دروني
4- ابراز عواطف
5- اعجاز
6- درگيريهاي فردی
7- دانسته های وابسته و مشروط
8- عقیده و دانسته های غیر معمول
بنابراین مبنا ميتوان همه ی افراد را به يكي از دو گروه زير متعلق دانست:
گروه اوّل: که شامل افرادي میشود كه از ویژگی های سیستم A برخوردارند و تمايلات ذهنی و تفکری آنان بر اساس یافته های علمی و استدلال های منطقی بنا میشود.
و گروه دوّم: که فراگیر افرادي است كه به سيستم تفکری B متمايل بوده با بينش و بصيرت ضمیر خود در ارتباط میباشند و به معتقدات قلبی و عاطفی وابستگی دارند.
ازاين ديدگاه مي توان اکثر اشعار را بطور اعم، و "تولدي ديگر" اثر فروغ فرخزاد را بگونه ی اخص در سیستم ذهنی B قرار داد.
"در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگم میگویم"
(حافظ 1997)
"تولّدی دیگر" را میتوان به مثابه اسفار سفرنامه یی انگاشت که فروغ در جهت رسیدن به قاف خودشناسی اش رقم زده، و در این راستا شاید بتوان که مراحل احساسی و روحانی را که وی طی این سفر پیموده با اصول ساختارهای صوفي گرایي و برخي از مكاتب معنوي شرق همآهنگ انگاشت.
براي روشن سازی این پندار نگاهی به پاسخنامه ی بهاءالله (1817 میلادی) به شيخ محي الدّين، يكی از صوفيان بنام کردستان میاندازیم. این پاسخنامه كه در میانه ی قرن نوزدهم انشاء شده ، به ”هفت وادی” معروف است.
بخش دیگر
"...و بعد مراتب سير سالکان را از مسکن خاکی بوطن الهی
هفت رتبه معيّن نمودهاند چنانچه بعضی هفت وادی و بعضی هفت
شهر ذکر کردهاند و گفته اند که سالک تا از نفس هجرت ننمايد و اين
اسفار را طی نکند ببحر قرب و وصال وارد نشود و از خمر بيمثال نچشد ..."
اين هفت وادي عبارتند از:
1- وادي طلب
2- وادي عشق
3- وادي معرفت
4- وادي توحید
5- وادي استغنا
6- وادي حيرت
7- وادي فقر حقيقي و فناي اصلی ( همانند قبل)
دنیایی عرفان در ورای پرده یی از ابهام
در اولّین نگاه شعر “تولدي ديگر” فروغ فرّخزاد به كتيبهاي مي ماند آكنده از یک رشته افكار لجام گسسته كه میتواند نمايانگر روياها و حتي كابوسهاي درهم آمیخته ی این شاعر باشد که ظاهراً در صدد پویایی هدفی خاص و یا نتيجه ی معيني نيست.
سرآغاز "تولدي ديگر" چشم اندازي است به صحنه یی از یک رابطه ی عاشقانه که در توصیفش، فروغ بي باك و جسور است اما مؤدب و با وقار و بدور از پردهدري های نابجا. او در کنار استفاده از توصيفات بكر، زيبا و عاشقانه پیوسته همّ بر این دارد که با خود و با مخاطبش صادق و بی ریا باقی ماند.
فروغ در توصیف خود در بستر این رابطه ی عاشقانه از یک واژه ی مذهبی چون “آيه” یاری میگیرد که نشان آور این است که برایش عشق ورزیدن، مفهومي روحاني دارد که به مانند "اوراد مذهبی" عاشق و معشوق را هر دو در جهت رشدي متقابل سوق مي دهد.
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
همانند مسيح، فروغ مدعي است كه مي تواند معشوق خود را (حواری) با خود همراه نموده (نجات بخشد) و با از خودگذشتگي های عاشقانه (قرباني شدن) او را با خود به ”سحرگاه شكفتنها و رستنهاي ابدي” ببرد، كه استعارهاي است از تعالي روحاني كه مسيح حواريون خود را وعده میداد ( پاك شدن از گناهان ).
کز دیو و دد ملولم وانسانم آرزوست
گفتند: یافت مینشود جسته ایم ما
گفت: آنچه يافت می نشود آنم آرزوست“
(مولانا 1976)
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را"
(حافظ 1997)
"وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الأَْرْضِ
إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ"
و در صور دميده شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمين است جز آنها، که او بخواهد بيهوش مي شوند و بار ديگر در آن دميده شود ، ناگهان ازجاي بر مي خيزند و مي نگرند
"وَ أَشْرَقَتِ الأَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها
وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ
وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ"
و زمين به نور پروردگارش روشن شود و نامه هاي اعمال را بنهند و پيامبران و گواهان را بياورند و در ميان مردم به حق داوري شود و بر کسي ستمي نرود
(قرآن، سوره الزمر ـ آیه های 68-69)
"هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب..."
(سعدي 1978، ص38)
”درخت” كه نماد تعالي ، سربلندي و ايستادگي و حد فاصل زمين و آسمان ( بهشت) است.
”آب” كه نماد پاكي و پاك كنندگي و مهمترين عنصر براي پيدايش و ادامه حيات است.
”آتش” كه نماد احساس، درد، اشتياق، حركت و همچنين پاك كنندگي است.
"عشق در هر آنی عالمی بسوزد"ـ
در پی معنای زندگی
"... و اين اسفار که آن را در عالم زمان انتهائی پديد نيست
سالک منقطع را اگر اعانت غيبی برسد و وليّ امر مدد فرمايد
اين هفت رتبه را در هفت قدم طی نمايد
بلکه در هفت نفس بلکه در يکنَفس
اذا شاء اللّه و اراد و ذلک من فضله علی من يشاء ..."
(بگونه ی قبل، ص 134)
شاید این مبین این نکته باشد که بهاالله به وجود مرز مشخصی میان این وادی ها و الگوی خاصی در روند آنها قایل نیست. پس شاید سالك بتواند این سفر روحانی را به ترتیبی دیگر وبا سرعتی متفاوت هم بپیماید و یا مرحلهاي را طي نكرده و به مرحله بعدي جهش نموده و يا حتی به دلیلی به مراحل قبلی رجعت کند.
که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
)6F.F) زندگی شاید
طفلی است که از مدرسه بر میگردد
فروغ در وادي طلب، در جستجوی معناي زندگي و حقیقت وجود است. براي دست يافتن به پاسخ حقيقي خويش، به هر قيمت ممكن، روشنگري خود را حفظ ميكند. او نگران سوءتعبيرها نيست و موقعيت اجتماعي خود را با بي اعتنايي نسبت به پاسخهاي كليشهاي كه از او انتظار مي رود به مخاطره مي افكند. فروع در پي آن نيست كه جملات پيچيده و ژرفي بگويد كه آفرین برانگیز باشند و يا در مقوله سخنوري سرآمد كلام قرار گيرند، بلكه در مقابل، او رشتهاي از سؤالات از هم گسسته و الگوهاي فكري درهم را ارئه مي نمايد كه نه تنها بيانگر تشنگي عميق او براي يافتن - پاسخ هستند بلكه محرک افكار خواننده/شنونده نیز میشوند.
و حبيب را جز وصال محبوب مقصودی نباشد.
و اين طلب طالب را حاصل نشود مگر بنثار آنچه هست
يعنی آنچه ديده و شنيده و فهميده همه را بنفی " لا " منفی سازد
تا بشهرستان جان که مدينهء "الـّا " است واصل شود .
همّتی بايد تا در طلبش کوشيم و جهدی بايد تا از شهد وصلش نوشيم
اگر از اين جام نوش کنيم عالمی فراموش کنيم.
و سالک در اين سفر بر هر خاکی جالس شود و در هر بلادی ساکن گردد
از هر وجهی طلب جمال دوست کند و در هر ديار طلب يار نمايد
با هر جمعی مجتمع شود و با هر سری همسری نمايد
که شايد در سَـری سِـرّ محبوب بيند و يا از صورتی جمال محبوب مشاهده کند..."
(بگونه ی قبل، ص 98-99)
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
فروغ در تكاپوي خويش براي يافتن پاسخ، ظاهراً خود را در دو وادي عشق و طلب، همزمان سرگردان مي يابد. او در وادی طلبش تمام دانستهها و شنيدههاي قبلي را ويران مي سازد (قرباني مي كند) و بدون هیچ تعصب و تعلقی پا به مرحله عشق مي گذارد، البته اگر بتوان به واژه ی ”نگاه من” که استعاره اي براي ديدن اشياء با چشم سَـر است دیدگاهی از چشم سِـر داد، و این بدان معناست که فروغ کاملاً آمادگي پذیرش حقایق عریان را دارد و بخود این رخست را میدهد تا پاسخ تكاپوي خويش را در هر جاي ممكن جستجو كند.
"طلب را بايد از مجنون عشق اندازه گرفت.
حکايت کنند که روزی مجنون را ديدند خاک می بيخت و اشک ميريخت.
گفتند چه ميکنی؟
گفت ليلی را ميجويم.
گفتند وای بر تو ليلی از روح پاک و تو از خاک طلب می کنی؟
گفت همه جا درطلبش ميکوشم شايد در جائی بجويم.
بلی در تراب ربّ الارباب جستن اگر چه نزد عاقل قبيح است لکن بر کمال جدّ و طلب دليل است
" من طلب شيئاً و جدّ وجد " "
(بگونه ی قبل، ص 97)
آگاهی، در پیامد جستجو
"و شرط است اين عباد را که دل را که منبع خزينهء الهيّه است
ازهر نقشی پاک کنند و از تقليد که از اثر آباء و اجداد است اعراض نمايند
و ابواب دوستی و دشمنی را با کلّ اهل ارض مسدود کنند."
(بگونه ی قبل، ص 96-97)
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته یی
به دنبال معرفت
و بدينگونه است که فروغ با گذر از تنهايي درون خويش پا به دنياي برون میگذارد و با آن به يگانگي مي رسد.
"در اين مقام (سالک) حجاب کثرت بر درد
و از عوالم شهوت بر پرد و در سماء وحدت عروج نمايد ...
بخلوتخانهء دوست قدم گذارد و محرم سرادق محبوب شود ...
همهء آوازها از شه داند و جميع نغمات را از او شنود
بر کرسيّ " قل کلّ من عند اللّه " جالس شود ...
و در اشياء بنظر توحيد مشاهده کند
و اشراق تجلّی شمس الهی را از مشرق هويّت بر همهء ممکنات يکسان بيند
و انوار توحيد را بر جميع موجودات موجود و ظاهر مشاهده کند..."
(بگونه ی قبل، ص 109)
"و نردبام، چه ارتفاع حقیری دارد" (ف. ف)
اين قسمت از شعر نمايانگر اوج بلند پروازي فروغ و سركشي او در مقابل محدوديتهايي است كه بدانها محكوم شده است.
یک مبارز و یا یک قرباني؟
با نگاهي به ويژگيهاي زبان فارسي از نحوه ی بیان فروغ درك بهتري خواهیم داشت. فارسی یک زبان "آهنگین" است، بدین مفهوم که آهنگ صدا، نوع تأكيدات و شيوه بيان كلام بر معاني آن تأثير گذار است.
از دیدگاه مفهوم شعری، تمامي سؤالات فروغ در این گذرگاه ماهيتي منفي دارند که برآن پایه، متفاضی پاسخهاي منفي نیز در ذهن میباشند. به نظر میرسد که فروغ بااين ترفند جنبش خاصی را در کنه وجود نه تنها خود بلکه خواننده ی شعرش هم به جريان میاندازد و زمينه ی ذهنی را براي رويدادها و باورهایي مثبت فراهم مي آورد. این مفهوم را میتوان در قطعه بعدي این شعر بخوبی دريافت :
سبز خواهم شد
میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت
بي پروایی در نوآوريهای كلامی
فروغ در كاربرد زبان و استعارات نوین بي پرواست. عبارت ”دستهایم را در باغچه میکارم، سبز خواهم شد، میدانم... و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت” نمونهاي است از نوآوريهاي بیانی او در توصيف ذهنیتش که هم بكر و هم تأثيرگذار میباشد.
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر ...ـ
در آستانه ی تولّدی دیگر
بازگشت به گذشته و خاطرات ”كوچه” برزن های روزگار کودکی، فروغ را به مسير اصلي کاوشش باز میگرداند و ابعاد هويت حقیقی اش را كه همانا زيستن و پویایی در جهت اهداف و آرمانهای والای او است، ياد آور ميگردد.
" از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را " ("پنجره" ف. ف)
فروغ با عبارت ”سفر حجمي# در خط زمان” به دغدغة اصلي خود به عنوان يك سالك اشاره دارد. در طي اين سفر معنوي است كه (حجم #)، يا همان سالک، مسیر زندگي خود (خط خشك زمان) را با تجربيات و مكاشفات پر بار ميكند (و به حجمي## خط خشك زمان را آبستن كردن )
- سفر سالك (حجم#) در خط زمان كه تهي بودن زندگيش (خط خشك زمان) را بارور (آبستن) از تجربيات و مكاشفات نوین (حجم##) میسازد.
- سالك آگاه كه اكنون هوّيت واقعي خويش (حجم###) را شناخته (تصويری آگاه) و با آن به يگانگي رسيده است (كه از مهماني يك آينه بر مي گردد).
آيا اين يادآور حكايت سيمرغ است ؟
مفهوم ”يافتن خويشتن خويش“، داستان سيمرغ از منطقالطّير عطّار را به خاطر مي آورد که درباره ی گروهي از پرندگان است كه سفری را براي يافتن "سیمرغ"، ”شاه مرغان” و يا ”مرغانمرغ” آغاز مي كنند.
"...هم ز عکس روی سیمرغ جهان
چهره ی سیمرغ دیدند از جهان
چون نگه کردند آن سی مرغ زود
بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود
.....
بی زفان آمد از آن حضرت خطاب
کاینه ست این حضرت چون آفتاب
هر که آید حویشتن بیند درو
جان وتن هم جان وتن بیند درو
چون شما سی مرغ اینجا آمدید
سی در این آیینه پیدا آمدید..."
(ص 189 عطار نیشابوری تهیه و تنظیم: سایت فرهنگی،اجتماعی، خبری تربت جام )
در اینجاست که مرغان در مي يايند كه ”سيمرغ“ يا ”مرغانمرغ” کسی نیست جز جمع خود آنان که اکنون نه تنها خویشتن خويش را در رويارويي با سختيهاي راه آبدیده ساخته اند، بلکه اعضاي سست عنصر گروه كه نمادي از مرتبه دانيه نفس میبودند را نیز از دست داده اند.
در راستای یگانگی سالک با اس اساس وجود، بها الله سخنی چنین دارد:
"و چون باين رتبه بلند اعلی رسيدی
و باين درجه عظمی فائز شدی يار بينی و اغيار فراموش کنی .
" يار بی پرده از در و ديوار در تجلّی است يا اولی الابصار "
از قطره جان گذشتی و ببحر جانان واصل شدی
اينست مقصودی که طلب فرمودی
انشاء اللّه بآن فائز شوی در اين مدينه حجبات نور هم خرق ميشود و زايل ميگردد
" لا لجماله حجابٌ سوی النّور و لا لوجهه نقاب الّا الظّهور ".
ای عجب که يار چون شمس آشکار و اغيار در طلب زخارف و دينار
بلی از شدّت ظهور پنهان مانده و از کثرت بروز مخفی گشته.
" حقّ عيان چون مهر رخشان آمده حيف کاندر شهر کوران آمده "
در اين وادی سالک مراتب وحدت وجود و شهود را طی نمايد
و بوحدتی که مقدّس ازين دو مقام است واصل گردد.
احوال پی باين مقال برد نه بيان و جدال
و هر کس درين محفل منزل گزيده
و يا ازين رياض نسيمی يافته ميداند چه عرض ميشود." ـ
چه كسي مي ميرد
و چه كسي مي ماند ؟
آيا اين پارها ي از وجود فروغ است كه مي ميرد در حالي كه پارهاي ديگر به حيات ادامه مي دهد؟ اگر چنين است كدامين پاره مي ميرد و كدامين است كه مي ماند؟
”تنها صداست كه ميماند”
(مجموعه اشعار فروغ 1989)
اشارهاي به نظريه فرويد
زيگموند فرويد با يافتههايش در مورد رفتارهاي انساني، جایگاه بخصوصی در دنياي غرب به وجود آورده است. گرچه هدف از انشاء اين مقاله بررسي نظريه فروید نيست؛ اما به جهت ارتباط آن با شعر "تولـّدی دیگر"، اشاره به این نظریه بیجا نیست.
بنابراین فرضیّه، عمل ها و عکس العمل های رفتاری انسان منتج از تقابل ویا عمل کرد دو اصل اوّل و سوّم است، که همان "نهاد"، "نفس" و یا "نا خودآگاه" است با "وجدان" یا "فراخرد"، و در این رابطه "خودآگاه" و یا "خرد" نقش تصمیم گیرنده و یا ميانجی را دارد.
رابطه ما بین "خرد" و "وجدان"
"خرد" و یا "خودآگاه" مي تواند به گونهاي پرورش يابد كه از انگيزههاي پنهاني "نهاد"، "نفس" ویا "ناخودآگاه" را شناسایی کرده و از انرژي اين احساسات همچون منبع تغذيهاي براي تعالي خود بهره جويد. همچنين "خرد" مي بايست به اندرزها و راهنماییهای "فراخرد" که بازتاب اصول اخلاق اجتماعی میباشند توجّه نموده، آنها را بر مبنای اولويتشان طبقه بندي نمايد. بنابراین "خرد" نقش یک پل ارتباطي ميان "ناخودآگاه" و "فراخرد" را دارد، و تقویت و تعلیم آن منجر به استحكام و والایش شخصيت فرد و روند رفتاری او میگردد.
نظريه فرويد و بينش صوفي گري
علي رغم تقابل ظاهری نظريه فرويد و نظام اعتقادي صوفي گري، به نظر نگارنده، اين دو بنياني مشابه دارند. در نظريه فرويد همانگونه كه اشاره شد، "نهاد"، "نفس" و یا "ناخودآگاه" به عنوان منبع انرژي براي تعالي "خرد" به كار گرفته مي شود. "خردی" که هم زمان ميكوشد در مقابل اهداف و معيارهاي اخلاقی "فراخرد" نيز پاسخگو باشد.
"و سالک بعد از ارتقای بمراتب بلند حيرت
بوادی فقر حقيقی و فنای اصلی وارد شود
و اين رتبه مقام فنای از نفس و بقای باللّه است
و فقر از خود و غنای بمقصود است..."
(بهاءالله 1986 - ص38)
(حافظ 1997)
از خويش مردن
اين بيت از شعر فروغ، ”و بدين سان است كه كسي مي ميرد و كسي مي ماند“ مي تواند نشانهاي از نزديكي او به وادي فنا و فقر حقيقي و رسيدن به جاودانگي در پروردگار خويش باشد (مقام فنای از نفس و بقای باللّه)، همچنانكه بهاءالله بدان اشاره مي كند:
"...
يعنی فقير است از آنچه در عالم خلق است
و غنی است بآنچه درعوالم حقّ است..."
(بهاءالله 1986 - ص38)
"... و اين رتبه مقام فنای از نفس و بقای
و فقر از خود و غنای بمقصود است .
و در اين مقام که ذکر
يعنی فقير است از آنچه در عالم خلق است
و غنی است بآنچه در
(بگونه ی قبل، ص 41)
بقیۀ کار ترجمه در دست انجام است
نيستي را نتوان يافت
فروغ همچنين خاطر نشان مي سازد كه:
در این راستا بهاءالله میگوید:
"... و اين اسفار که آن را در عالم زمان انتهائی پديد نيست
سالک منقطع را اگر اعانت غيبی برسد
و وليّ امر مدد فرمايد
اين هفت رتبه را در هفت قدم طی نمايد
بلکه در هفت نفس
بلکه در يکنَفس
اذا شاء اللّه و اراد و ذلک من فضله علی من يشاء..."
(بهاءالله 1986 - ص40-41)
"... و اين رتبه مقام فنای از نفس و بقای باللّه است
و فقر از خود و غنای بمقصود است.
و در اين مقام که ذکر فقر ميشود
يعنی فقير است از آنچه در عالم خلق است
و غنی است بآنچه در عوالم حقّ است
زيرا که عاشق صادق و حبيب موافق
چون بلقای محبوب و معشوق رسيد
از پرتو جمال محبوب
و آتش قلب حبيب ناری مشتعل شود
و جميع سرادقات و حجبات را بسوزاند
بلکه آنچه با اوست حتّی مغز و پوست محترق گردد
و جز دوست چيزی نماند .
(چون تجلّی کرد اوصاف قديم
پس بسوزد وصف حادث را کليم )
و در اين مقام واصل مقدّس است از آنچه متعلّق بدنياست
پس اگر در نزد واصلين بحر وصال
از اشياء محدوده که متعلق بعالم فانی است يافت نشود
چه از اموال ظاهريّه باشد
و چه از تفکّرات نفسيّه بأسی نيست
زيرا که آنچه نزد خلق است محدود است
بحدود ايشان و آنچه نزد حقّ است مقدّس از آن.
اين بيان را بسيار فکر بايد تا پايان آشکار شود..."
(بگونه ی قبل ص38-39)
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد...
آرام... آرام...
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد...
پَري درون
مي توان چنين پنداشت كه "پري كوچك و غمگين" ” كسي نيست جز ”نهاد” ویا "ناخودآگاه" فروغ. همان دختركي كه درون او میزید و خواستههاي قلبيش را ”آرام، آرام، در يك ني لبك چوبين مي نوازد”. همان "پري كوچك غمگينی که شب از يك بوسه ميميرد و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد”
"... و اين مقام است که کثرات "کلّ شیء" در سالک هالک شود
و طلعت وجه از مشرق بقا سر از غطا بيرون آورد
و معنی "کلّ شیء هالک الّا وجهه " مشهود گردد..."
(بهاءالله 1986 ص39-40)
و زندگي جاري است
فروغ در اين پاره از شعرش زمان حال را به كار برده است كه بيانگر آگاهی او از این نکته میباشد که سفر خودشناسی سفري بی منتهی و پيوسته است كه طبق "روش مارپيچي" و یا "تحقيق، ساخت و نتیجه کاوی" (تریمینگهام 2000) عمل میکند، و به برداشت نگارنده، ذهنیت فروغ و روش مذکور همگوني فراواني با آنچه بهاءالله به شرح آن در وادي هفتم، در پاسخ به شیخ محی الدّین، پرداخته است دارد.
سالک منقطع را اگر اعانت غيبی برسد
و وليّ امر مدد فرمايد
اين هفت رتبه را در هفت قدم طی نمايد
بلکه در هفت نفس بلکه در يکنَفس
اذا شاء اللّه و اراد و ذلک من فضله علی من يشاء..."
(بهاءالله 1986 ص43)